قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت صد و شصت و نهم
زمان ارسال : ۸۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
گیس بافتهام را محکم چسبیدم، انگار بخواهم از آن محافظت کنم. نفس آهمانندی بیرون دادم.
- باشه، اگه راهی نیست دیگه باید کوتاه کنم. مثل خیلی چیزهای دیگه که از اول تابستون برام پیش اومده و خوشم نمیاومده ولی مجبور شدم باهاش کنار بیام.
مقابلم ایستاد و چشمان سیاه درخشانش را گره زد به صورتم. لبخندش عمیقتر شد.
- خوشم میآد که موقعیت رو خوب درک میکنی. دختر
ساناز
00💋💋