قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت صد و شصت و هفتم
زمان ارسال : ۸۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
سر تکان دادم.
- باشه، ولی خدا کنه دیگه مجبور نشیم جدا شیم. هم نگران خودت بودم هم دلشوره داشتم که اگه نیومدی شب باید کجا بمونم.
با جدیت سر تکان داد.
- من برنامههایی داشتم که تا شب یه جای امن داشته باشیم اما جریان خونهی کاشانی همه رو به هم زد. الان باید امشب رو یه جا بگذرونیم، فردا بریم سر کارهامون.
- کجا بریم؟ دیگه هیچجا رو نداریم.
بلند