تو عاشق نبودی به قلم سمیه هرمزی
پارت پنجم
زمان ارسال : ۱۱۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
هاج و واجم از اینهمه مهربونی که داشته و تمام این سالها از من دریغ کرده
-بگو خوبی یا بگو خواب نمیبینم من.
فقط دستی به گونه ام می کشه و میگه آشپزخونه منتظر منه.مامان می ره و من سر جام می نشینم و به جای رفتنش چشم می دوزم.می خوام بلند شم که قبلش طبق اعتیاد همیشه سری به پیجم می زنم.دایرکتم از انبوه پیام در حال انفجاره و خب این یعنی کلی سفارش تبلیغ دارم.من درسته در کلی رفاه بودم اما می تونم
مریم
00خوب