تو عاشق نبودی به قلم سمیه هرمزی
پارت چهارم
زمان ارسال : ۱۱۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
آهسته در خونه رو باز می کنم و داخل میشم.کفشهای پاشنه بلندم رو با پاپوشهای خرسی دوست داشتنی ام عوض می کنم.خونه تاریک تاریکه.همیشه تاریک بود و من از تاریکی به نور خونه ی خاله نیلو پناه می بردم.اما جدیدا اونجا با اینکه همیشه روشنه اما برای من مثل جهنم تاریکه.انقدر می ایستم تا چشمام به تاریکی عادت کنه.چشمهایی که سالها بود نمی دید اما حالا تو تاریکی راهش رو پیدا کرده.مثل لشکر شکست خورده خسته ا
مریم
00خوب