ماه در مه به قلم محبوبه لطیفی
پارت چهل و چهارم :
چشمهایم را میبندم، تصویر لبخند پدرم در ذهنم جان میگیرد. از آخرین باری که پدر را دیدهام، چند ماهی میگذرد؛ عجیب دلتنگ پدرم هستم.
یکی از اتفاقات جالبی که بعد از ورودم به ایران افتاد، دیدن احمد بود. احمد از لحاظ ظاهری درست شبیه جوانیهای پدر است. احمد اولین پسر از همسر ایرانی پدرم است. احمد چهار برادر دارد. هرچه مادر من دختر به دنیا آورد، مادر احمد که به او اماحمد میگ
مطالعهی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۲۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
محبوبه لطیفی | نویسنده رمان
در ادامه خواهید دید
۷ روز پیشفاطمه
01بیچاره محمد گناه داره بخاطر مادرش مجبوره تظاهر کنه،خیلی عالی بود نویسنده جان
۴ ماه پیشمحبوبه لطیفی | نویسنده رمان
مادر محمد واقعا اذیت کاره
۳ ماه پیشلیلی
00همش باخودم فکر می کنم چطور این داستان به ذهنت رسیده که متفاوته واصلا شبیه رمانایی که خوندم نیس🙄 قلمت مانا بانو❤️❤️❤️
۴ ماه پیشمحبوبه لطیفی | نویسنده رمان
من بالای ده سال بررسی رمان انجام میدهم. همش دنبال یه طرح بودم که تم غیر تکراری داشته باشه
۳ ماه پیشزهرا
00عالی
۴ ماه پیش
اکرم بانو
00چرامجبوره؟