ماه در مه به قلم محبوبه لطیفی
پارت چهل و چهارم
زمان ارسال : ۱۲ روز پیش
چشمهایم را میبندم، تصویر لبخند پدرم در ذهنم جان میگیرد. از آخرین باری که پدر را دیدهام، چند ماهی میگذرد؛ عجیب دلتنگ پدرم هستم.
یکی از اتفاقات جالبی که بعد از ورودم به ایران افتاد، دیدن احمد بود. احمد از لحاظ ظاهری درست شبیه جوانیهای پدر است. احمد اولین پسر از همسر ایرانی پدرم است. احمد چهار برادر دارد. هرچه مادر من دختر به دنیا آورد، مادر احمد که به او اماحمد میگ
لیلی
00همش باخودم فکر می کنم چطور این داستان به ذهنت رسیده که متفاوته واصلا شبیه رمانایی که خوندم نیس🙄 قلمت مانا بانو❤️❤️❤️