زندگی را نمی بازم به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت بیست و نهم
زمان ارسال : ۸۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
آرش لبخندش را جمع کرد و با جدیت در جواب حامی گفت: حقیقت اینه که منو مهواجان از وقتی با هم آشنا شدیم، مدام چالش و درگیری داشتیم و همین باعث شد که آشنایی با خانوادهها تا این حد به تأخیر بیفته و باعث همین کدورتها و سوءتفاهمها بشه.
نیمنگاهی به مهوا انداخت و با مکث کوتاهی ادامه داد: منظورم از درگیری و چالش، اتفاقاتی هست که تو خانوادههامون افتاده، وگرنه که ما دونفر خیلی با هم تفاهم
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Zarnaz
۲۰ ساله 00عالی بود مرسیییی نگارجونم 💋❤️