پارت بیست و هشتم

زمان ارسال : ۸۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

حامی چشم‌غره‌ای سمت مهوا رفت و رو به مادرش گفت: آرش!
رنگ از رخ مهوا پرید و توران با اخم ظریفی پرسید: آرش کیه؟
حامی بدون جوابی به مادرش، گوشی را برداشت و با لحن تندی لب زد: بله؟
آرش خونسرد و آرام جواب داد: سلام، اومدم باهاتون صحبت کنم. موضوع مهمی پیش اومده وگرنه این وقت شب، بی‌خبر مزاحم نمی‌شدم.
حامی نگاهی به چهره‌ی رنگ‌پریده‌ی مهوا انداخت و دکمه را فشرد.
- بیا بالا. <


دانلود رمان عاشقانه زندگی را نمی بازم از صدیقه سادات محمدی (نگار) در دنیای رمان https://novelonline.ir دانلود رمان عاشقانه زندگی را نمی بازم از صدیقه سادات محمدی (نگار) در دنیای رمان https://novelonline.ir دانلود رمان عاشقانه زندگی را نمی بازم از صدیقه سادات محمدی (نگار) در دنیای رمان https://novelonline.ir دانلود رمان عاشقانه زندگی را نمی بازم از صدیقه سادات محمدی (نگار) در دنیای رمان https://novelonline.ir دانلود رمان عاشقانه زندگی را نمی بازم از صدیقه سادات محمدی (نگار) در دنیای رمان https://novelonline.ir

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • زهرا

    00

    چقدرخونسرداین ارش خان خوب بلده باکاراش وحرفاش حرص همه رودربیاره

    ۲ ماه پیش
  • محیا

    00

    آرش چرا اومده خونه مهوا ، چی میخواد بگه !

    ۳ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    مرسی بابت پارت هدیه نگار جون💋❤️وایییی امیر یعنی دوستش داره که عصبانی شد😎😍عالی بود مرسی ❤️وایییی آرش یعنی می خواد چی بگه😮

    ۳ ماه پیش
  • م

    00

    چقدر لجبازه آرش ، مثلا اومدی مهوارو حرص دادی حالا چی میخوای بگیُ

    ۳ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    واقعا چقدر روش زیاده ،نمیدونم واقعا از مهوا خوشش میاد یا سر لج و لجبازی داره این کارها رو می کنه ،ممنونم نویسنده جان

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.