مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت صد و چهارده
زمان ارسال : ۷۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 13 دقیقه
همگی صدای در حیاط را شنیدند و بعد نور ماشین معین را از پس شیشههای ماتِ در دیدند. با ورود او ناخودآگاه سکوتی میان همه پیچید. اول با پدرش سلام کرد و بعد به طرف کانتر آشپزخانه و نزد بقیه آمد. سلامی به همه تحویل داد و درسا با دیدنش لبخندی زد و چشمانش درخشیدن گرفتند. دستش را جلو کشید و کودکانه گفت:
- عمو بیا!
- میام گلم! لباسامو عوض کنم میام!
مینا برای چند لحظه دست از غذا دادن به دخترش
اطلاعیه ها :
❌توجه❌
بیست و چهار ساعت پس از رایگان شدن آخرین پارت مونالیزا، تمام پارتهای این رمان دوباره به حالت ویآیپی بر میگردن.
با احترام
نویسندهی رمان
🔴 مونالیزا رو چجوری سریع بخونم؟🤔
با خرید اشتراک! روی «درخواست عضویت» بزنید یک پیام خودکار حاوی شماره حساب و هزینه ی اشتراک براتون میاد. بعد از واریز، تاریخش رو در جواب همون پیام بنویسید و شما فورا و مستقیم عضو می شید... بعد می بینید که تمام پارت ها براتون به رنگ سبز درمیاد و بدون محدودیت می تونید رمان رو بخونید.
همچنین می تونید تاریخ واریزتون رو هم در کانال تلگرامی
Writers _online
✅ادیت ها و اطلاعیه های رمان هم در همین کانال☝️
بفرستید تا در پی وی کد عضویت دریافت کنید
❌خبر مهم و فوری❌
حالت سکه ای در تاریخ یکشنبه ۱۱ شهریور ماه برداشته و اشتراک رمان نیز افزایش خواهد یافت.
۲۴ ساعت پس از پایان پارت گذاری؛ رمان از حالت سکه ای خارج می شه و دلیلش توی کانال تلگرامی نوشته شده.
با احترام
نویسنده ی رمان
سلام نویسنده ی رمان هستم😅 وَ قراره آخرین اطلاعیه این رمان رو بخونید.
از بیست و پنجم دی ماه تا به امشب با رمان مونالیزا کنارتون بودم... با قصه ای که گاهی شما رو احساساتی کرد و گاهی خندوند و گاهی هم به شما نشون داد خصلت های ناپسند چقدر می تونن آزار دهنده باشن!
در کنار شما لحظات فوق العاده ای داشتم که به من نشون داد آنلاین نویسی با تمام سختی ها و استرس هایی که برای شخص نویسنده داره چقدر می تونه لذت بخش باشه.
از آدم هایی براتون گفتم که به وجودشون ایمان دارم حتی اگه توی سرم زندگی کنن و تمام تلاشم رو کردم تا شما هم مثل خودم با قلبتون احساسشون کنید و از پس کلمات و جملاتی که نوشتم اون ها رو ببینید.
اومدم بهتون بگم این نهایت تلاش من برای روایت این قصه در تمام این ۱۲۳ پارت بود که با عشق فراوان تایپ کردم.
تشکر ویژه دارم از دوستانی که برای حضورشون در اینجا ارزش قائل بودن و با کامنت هاشون اعلامش کردن.
بسیار بسیار ممنونم که با حمایت های شما وجود «مونالیزا» در چارت برترین ها ثابت بود... چه در رمان های برتر هفته، ماه و سال و چه در پر بحث ترین ها!
و تشکر می کنم از دوستانی که به قلم و تعهد کاری بنده در رابطه با پارت گذاری به موقع اعتماد کردن و اشتراک رمان رو خریداری کردن.
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که عقیده داشتن سکه هایی که می گیرن بنده رو ثروتمند نمی کنه و به عشق رمان با سختی های سکه گرفتن کنار اومدن و همراهم بودند .
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که رمان رو بدون سکه و رایگان خوندن؛ اما خودشون رو مسئول دونستن کامنت هایی جهت حمایت از رمان بذارن.
خداحافظ خانواده ی مظفری
خداحافظ خانواده ی رفیعی
و خداحافظ خانواده ی امینی
💚💚💚
رمان جدید بنده با نام «مهمیز های سیاه» در ژانر مافیایی و اکشن و با قصه ای کاملا متفاوت در حال پارت گذاری در بخش آنلاینه که همراهی شما رو با عشق می طلبه💚
امیدوارم از رمان لذت برده باشید و بدونید که دوستی ما پایداره💚
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
ایلما
00چه خانواده ی گرم و صمیمی خیلی حس خوبی ب آدم میدن البته اگه مصطفی رو فاکتور بگیریم ☹️معین چه مهربونی تو و دوسداشتنی🫠
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
نازنین چی؟🤭 فاکتور بگیریم یا نه؟
۲ ماه پیشZahra
۲۵ ساله 00آدمای بدجنس حرفاشون هم سرده آخه عشق دوران پیری یعنی چی نامرد
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا واسه مصطفی متاسفم☹️ مثلا معین برادرشه🥲
۲ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 01نمیشه سحر و مصطفی و عارف رو از روی زمین برداری🤦 ♀️🤦 ♀️ایوللل از خیاطی سر و میاریا لقی یقه و اینا😍👏عالی بود دستت طلا 💋❤️
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
اگه از سر در اوردن فریال رو میگی که اون کارشه اگه هم منو میگی یه مقداری خیاطی بلدم وقت داشته باشم یه سری چیزا میدوزم☺️💚
۲ ماه پیشمنیر
00عشق پیری؟؟ 😡معین بیچاره🤕
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا خیلی سخته هم خونت از این حرفا بهت بزنه🥺
۲ ماه پیشنسترن
00آخ سحر سحر سحر،مصطفی مصطفی شما حرف نزنین کسی نمیگه لالین.ایششششششششش
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ایییییییییییششششششش😒
۲ ماه پیشاسرا
00بیچاره معین کجاش پیراینهمه هوای عشقش داره بده 🙏💞💋
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا هم پیر نیست بیچاره ولی چون فریال زنشه هی بهش میگن تو واسش پیری😑
۲ ماه پیشپرنیا
00سحر ول کن دیگه لامصب,د آخه تو اگه میخاستی سیاست نشونش بدی همون دوران مجردی باید یادش میدادی ن نچسب بودن رو مث خوودت نچسبش نکن
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا☹️👌🏻اون موقع کاری باهاش نداشت الان هی میگه به خانواده شوهر رو نده🤔
۲ ماه پیشم
00وهمچنان سحر به راهنماییهای قشنگ ومصطفی به متک پرانی ادامه میدن هیچوقت آدم نمیشن اینا وعارفه ونازنین
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
متاسفانه ذات وخلق وخوی آدمهابه این راحتی قابل تغییرنیست🥺کسی که یه عمراینطوری بوده یه روزه تغییرنمیکنه حتی اگه آخرای رمان باشه چون به هرحال زندگی برای اون شخصیت هاهمچنان ادامه داره
۲ ماه پیشآمینا
00خدایا سحر ول کن هم نیست واقعا اگه فریال نخواد طلاق هم بگیره مادرش جداشون میکنه.مصطفی چه ناز داره اییشش.ستاره چه خودشو انداخت به رضا با یه خل بازی پسره عاشقش شد😅معین هم مرد روزهای سخت 👏
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
چه همه رو تحلیل کردی😂
۲ ماه پیشحنا
10واااااسحر جون اینا چه حرفایین به این بچه یاد میدی 🙄🙄،
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
در نظر خودش سیاست😂
۲ ماه پیشنیلوفرسامانی
20مصطفی واقعا آدم رو مخی هست😑😑😑البته حق میدم از یه بابت بهش.معین باید واسه عقد دعوتش می کرد👌🏻
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا باید دعوتش میکرد👌🏻 حالا مصطفی چه میومد چه نه☹️ متاسفانه معین توی این مسائل خیلی یه دندهاس
۲ ماه پیش
مهلا
00💜💜