طلایی تر از گندم به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت نود و سوم :
پاهایم شل شد. نشستم روی صندلی. انگار جهان کوبیده بود توی صورت من. انگار زمین و آسمان دهنکجی میکردند. چیزی که توی سینهام میکوبید، قلب نبود. یک گلوله کلاف کاموای سردرگم بود که افتاده باشد به دست بچه گربهای شیطان.
از همهی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ملیحه
۴۲ ساله 00وای چه وحشتناک.فرخ کجایی؟