طلایی تر از گندم به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت نود و یکم
زمان ارسال : ۷۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه
حالم خوب نبود. انگار توی سرم همه چیز قاطی و پاتی شده بود.
اوف بلندی گفتم و از جلوی در کنار رفتم. فرخ داخل آمد و در را بست.
با صدای آرامی پرسید: چرا اینقدر رنگت پریده؟
سرم را بلند کردم توی آینه ن ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Aa
10از اول هم گفتم فرخ بهتر وعاشق تر از فرهاد .ممنون زیبا بود خسته نباشید🙏💐