پارت هشتاد و نهم

زمان ارسال : ۱۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه


وقتی رسیدیم، چراغ سردر عمارت سیف‌علی‌خان روشن بود. خبر داشتند که می‌رسیم و منتظرمان بودند. فرخ نیاز نداشت پرسان‌پرسان برود تا برسد به خیابان شاه‌رضا (انقلاب فعلی). عین کفِ دستش تهران دراندردشتِ هفتاد و دو ملت را می‌شناخت. گرگ و میشِ هوا بود ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید