پارت هشتاد و هشتم :


فصل سوم


جاده طولانی بود و گاهی برفی. در سکوت صبح زمستانی خیره بودم به بی‌انتهایش. گه‌گاه اتومبیلی از کنارمان عبور می‌کرد. فکر می‌کردم این مردم، به چه کاری به قول مایر سر سیاه زمستان، زده‌اند به جاده؟ هجوم خاطرات به سرم، مرا جا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.