طلایی تر از گندم به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت هفتاد و نهم :
بلافاصله خود را به اتاقم رساندم و در بستم. دست گذاشتم روی گونههای داغم و فکر کردم به محض اینکه سرور مرا ببیند پی به غلیان درونیام خواهد برد. حس میکردم ضربان تند قلبم از روی لباس هم مشخص است. پنجره را باز کردم و چند نفس عمیق کشیدم.
...در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مریم گلی
00هر چقدر برنامه دنیای رمان داره برای باز کردن پارت ها ما رو اذیت میکنه ولی بازم دلم نمیاد برای نویسنده های خوبی مثل شما کامنت نذارم ممنونم نویسنده جان 🙏♥️💓♥️