طلایی تر از گندم به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت هفتاد و هشتم :
وقتی به خود آمدم که وسط اتاق بودم. پرده تا انتها کنار رفته بود و نور ظهرگاهی، ذرات ریز غبار را نشان میداد. چشمهای متعجب فرخ خیره بود به صورت لابد پر از سوال من.
چوبرختیِ توی دستش مهمان پیراهنی سرخ و ناآشنا شده بود.
...در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ملیحه
۴۲ ساله 10بیچاره گلبهار.بیچاره فرخ امیدوارم عاشقانه هاشون شروع بشه