پارت هفتاد و هفتم :


کارملا با دیدنش بلند شد و فرخ نگاه سردی به او انداخت. بر خلاف کارملا که با خوشرویی سلام و احوال‌پرسی کرد، تلخ و کوتاه جواب داد و بیرون رفت.


کارملا بااحساس معذبی گفت: ناراحت شد من اومدم؟


خجالت‌‌زده جواب دادم: نم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.