پارت هفتاد و پنجم :


دیوانه‌وار در را باز کرد و داخل اتاقم آمد. صورتش مثل همان وقتی شده بود که آمده بودیم از شاپورخان عذرخواهی کنیم. همان رگی که روی پیشانی‌اش نبض می‌زد و ابروهایی که در هم گره خورده بود.


بدون عجله بلند شدم و نشستم لبه‌ی تخت.

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.