ماه زخمی به قلم روژان کاردان
پارت پنجاه و چهارم :
پندار که تا این موقع ساکت بود، اومد سمت ما و با تأسف نگاهی به پونه انداخت و صداش و به شدت آورد پایین و گفت:
-درک این که شیوا به خاطر اذیتهایی که شده و اشتباهات گذشته یهکم رو خودش کنترل نداره سخت نیست پونه، اما درک کردن تو سخته. چرا این طوری شدی؟
پونه که سرشو پایین انداخت تا اشک تو چشماشو ما نبینیم، ترجیح دادم برم تا غرور پونه شکسته نشه. شاید حرفی داشتن باهم.
در و باز کردم و با
Aa
00👏👏👏🌹