پارت پنجاه و چهارم :

پندار که تا این موقع ساکت بود، اومد سمت ما و با تأسف نگاهی به پونه انداخت و صداش و به شدت آورد پایین و گفت:
-درک این که شیوا به خاطر اذیت‌هایی که شده و اشتباهات گذشته یه‌کم رو خودش کنترل نداره سخت نیست پونه، اما درک کردن تو سخته. چرا این طوری شدی؟
پونه که سرشو پایین انداخت تا اشک تو چشماش‌و ما نبینیم، ترجیح دادم برم تا غرور پونه شکسته نشه. شاید حرفی داشتن باهم.
در و باز کردم و با

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۹۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • Aa

    00

    👏👏👏🌹

    ۷ ماه پیش
  • روژان کاردان | نویسنده رمان

    ❤️😍

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.