تلالو هور به قلم نازنین هاشمی نسب
پارت سی و هفتم
زمان ارسال : ۹۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه
روی نیمکت چوبیِ پارک نشستم و درب بطری شیرکاکائو را باز کردم، به قدری دلضعفه داشتم که دلم میخواست همین نیمکت را ببلعم. در این چند ساعتی که گذشت، هیچ چیزی نخورده بودم و همین موضوع سخت معدهام را آزار میداد.
باید کمی انرژی میگرفتم و نیرویی که از دست داده بودم را جبران میکردم و چه راهی، بهتر از پر کردن معدهی بینوایم!
اگر بیشتر از حالا گرسنه میماندم، بیشک به مردم این پ
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
نه صبر داشته باش😂😂به خودت آسیبی نزن🥲😂🥀
۳ ماه پیشمریم
00تو بدشانسی افتاده🫠
۳ ماه پیشنازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
واقعا🥲 دلم برای مهرو کبابه🥀
۳ ماه پیشصحرا
00من که چشمم اب نمیخوره اشتباه کرده باشه🤣🤣🤣
۳ ماه پیشنازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
پارت جدید معلوم میکنه اشتباه یا نه😁😂🌹
۳ ماه پیشلیلا
00غزل خیلی دوست خوبیه
۳ ماه پیشنازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
اره خیلی🥹
۳ ماه پیش
لیلی
00نگو اون آدمی که دنبالش میاد داوینه که همینجا خودمو خفه می کنم🤪😅