زندگی را نمی بازم به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت بیست و هفتم
زمان ارسال : ۹۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
دل حنانه لرزید اما پاهایش به زمین میخکوب شده بود و توان عقب رفتن نداشت. لبهایش را به داخل فرو برد و وقتی آزادشان کرد، هر دو لبش به رنگ شاهتوت، سرخ شده بودند.
- آرش... چکار میکنی؟
آرش لبخند کمرنگی زد. صدایش خش افتاده بود و گفت: یادته بچه بودی، با شاهتوت لباتو قرمز میکردی، یه گل یاس میذاشتی لای موهات، میپرسیدی شکل عروسا شدم؟!
حنانه باز هم حرفی نزد و فقط در شوک رفتار آرش
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
رویا
10بنظرم آرش عاشق حناست! البته اگه نبود بهتر بود چون به مهوا بیشتر میاد😁🥲ممنون نگار جون موفق باشی❤️👌🏻
۳ ماه پیشساناز
00🫀🫀
۳ ماه پیشم
00آرش احتمالا عاشق حنا بوده ولی حناعاشق امیره،حالاهم ازمهوا خوشش اومده اونم عاشق امیره،شاید امیر پلیس مخفی باشه
۳ ماه پیشمریم گلی
00آرش از یه طرف دور و بر حنا میپلکه از یه طرف دیگه دور وبر مهوا ،حالا واقعا به کدومشون علاقه داره ؟ممنونم نگار جون ♥️💓♥️
۳ ماه پیش
زهرا
11حناوارش عاشق هم دیگه ان وخبرازدل هم ندارن