تلالو هور به قلم نازنین هاشمی نسب
پارت سی و ششم
زمان ارسال : ۱۰۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
مغزم از یورش اتفاقاتِ اخیر درمانده شده بود. نمیدانستم چرا سرنوشت تا این حدّ متلاطم و بینظم، مقابلم قد عَلم کرده بود!
میان توفانِ زندگیام، تنها همین مرد دیوانه را کم داشتم که آن هم تکمیل شد.
میان این منجلاب، تنها حس ضایع شدن را کم داشتم که آن هم نصیبم شد.
نگاه سنگین آن مرد را دوست نداشتم گویی، احساسات ناخوشایندی از چشمهای سیه رنگش بر من میتابید!
نگاه شرمگینم را ا
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
مهرو الان واقعا تو شرایط سختیه، به قدری این شرایط برای یه دختر طاقت فرساست که حتی میتونه تو روحیاتش، اخلاقش تاثیر بذاره🥲و مهرو هم همینه🥀
۳ ماه پیشمریم گلی
00با چه کسی هم داره کل کل میکنه ،زبان سرخ سر***میدهد بر باد ممنونم نویسنده جان 💓💔
۳ ماه پیشنازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
دقیقا این ضرب المثل حکایت مهروه و زبون سرخش😁🌸مرسی از نگاه زیبات😍🍀
۳ ماه پیشAa
00🙏🌼🌸🌼
۳ ماه پیشهستی
30ای دادبیدا
۳ ماه پیشاسرا
00🙏❤
۳ ماه پیش
لیلی
30بحران روحی مهرو خیلی زیبا به تصویرکشیده شده آدم قشنگ لمسش می کنه،هممون این حالتاروتوزندگی تجربه کردیم! ممنون نویسنده جان