پارت سی و پنجم

زمان ارسال : ۱۰۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه

چهره و آن نگاه دیکتاتورش مرا یاد سریال‌های جنایی می‌انداخت. با این‌که خوش‌پوش و چهره‌ی کاملاً مردانه‌ای داشت اما چشم‌هایش زمین تا آسمان با رُخساره‌اش فرق می‌کرد، عجیب بود و غیرقابل فهم.
هیچ حرفی نمی‌زد و انگار اصلاً حضور من برایش اهمیّتی نداشت! اندکی به عقب گام برداشتم و ریسه‌ی شالم را میان انگشت‌های دستم فشردم، این عقب‌نشینی به من جرئت و شهامتِ بسیاری برای سخن گفتن می‌دا

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    00

    وای دو تا شخصیت مغرور به گیر هم افتادن ،چه شود ممنونم نویسنده جان 💓

    ۳ ماه پیش
  • نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان

    و دوتا زخم خورده🥲🥀 مرسی از نگاه دلنشینت🌹

    ۳ ماه پیش
  • Aa

    00

    چه ضایع😆😁

    ۳ ماه پیش
  • نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان

    ولی مهرو گناه داشت😂

    ۳ ماه پیش
  • صحرا

    00

    دخترم اینقدر خنگ🤣🤣🤣🤣ن به قدقد اولش نه به سوتی بعرش🤣🤣عالی بود قلمت مانا

    ۳ ماه پیش
  • نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان

    والا مهرو بچم فقط همینو کم داشت😂خیلی خنگه🥲😁

    ۳ ماه پیش
  • مریم

    00

    😅🤣

    ۳ ماه پیش
  • هدی

    00

    😂😂

    ۳ ماه پیش
  • شیدا

    00

    وایی تر زد آخه خواهر؟😂 عالی

    ۳ ماه پیش
  • لیلا

    00

    طوری ک ضایع شد

    ۳ ماه پیش
  • لیلی

    00

    اهههههههه چه جای بدی تموم شد

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.