رویای آشفته به قلم سمیه هرمزی
پارت پنجاه و چهارم :
از ماشین که با دست گل و شیرینی پیاده میشود آن سوتر تورج با دیدنش سیگارش را روی زمین انداخته، با پا له میکند.قدمهایش بسیار آهسته است،افکارش کند تر.ذهنش به جای درست فکر کردن فقط لحظه شماری این دقایق را کرده است.ذهن بی مصرف به درد نخور!این را بارها به مغز معیوبش گفته اما هیچ تاثیری در درست شدن افکارش نداشته است.در حال حاضر فقط یک چیز در ذهنش میگذرد؛ دوباره تنها شدن با مهرآیین.آن خان
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۴۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
؟
۱ ساله 00خیلی عالی بود خسته نباشید 🥰