پارت پنجاه و پنجم :


دستان خونی اش را که جلوی صورتش می گیرد با فریادی از خواب می‌پرد.دستی به صورت عرق کرده اش می‌کشد.دور و بر را نگاه می‌کند؛هیچکس در اتاق نیست.ناگهان زیر گریه می‌زند.با صدایی لرزان زمزمه می کند:«خواب خون دیدم باطله،باطله».چشمان دردناک متورمش را می‌مالد.دیشب از غصه دور ماندن از کوروش خیلی دیر خوابید.مرهم دیشب گلابتون انگار بی تاثیر نبوده؛ درد کمر و پهلویش امروز بهتر است.بهبودی می خوا

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۱۱ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۳۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ملیخه

    00

    خیلی قشنگ بود ممنون.وچقدر خوبه که به نظرات پاسخ میدید

    ۵ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    از خپبیخای رمان انلاین تعامل با مخاطبه باعث افتخاره

    ۵ ماه پیش
  • زهرا

    10

    یه حسی بهم میگد این دوتا رابطه فامیلی باهم دارن

    ۵ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    مهرآبین و کوروش ؟خیر فقط مهرآیین فردی دقیقا مثل کوروش رو دائم در خواب می دیده

    ۵ ماه پیش
  • ساناز

    10

    عال بود خیلی قشنگ بود دست درد نکنه ❤️❤️❤️

    ۵ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    نوش نگاهتون

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.