تعمیرکار به قلم میلاد سرداری
پارت نود و دوم
زمان ارسال : ۶۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
ساعت حدود یازده شب بود که ارغوان و آقا خشایار در حالی که دست هم را گرفته بودند در خیابانهای نسبتا خلوت به سوی میدان اصلی شهر در حال حرکت بودند. ارغوان کمی هیجان داشت و در عین حال مضطرب هم بود. گفت:
- کاش حالمون یجور دیگه بود خشی.
- چطو ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
10🙏