پارت نود و دوم

زمان ارسال : ۶۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

ساعت حدود یازده شب بود که ارغوان و آقا خشایار در حالی که دست هم را گرفته بودند در خیابان‌های نسبتا خلوت به سوی میدان اصلی شهر در حال حرکت بودند. ارغوان کمی هیجان داشت و در عین حال مضطرب هم بود. گفت:

- کاش حالمون یجور دیگه بود خشی.

- چطو ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید