مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت صد و هفتم
زمان ارسال : ۷۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 10 دقیقه
تازه به خانه برگشته و بیآنکه لباسهایش را عوض کرده باشد، روی تختش نشسته بود. خیره مانده بود به کاغذ سونوگرافی توی دستش و عکس سیاهی که ضمیمهاش بود! عکسی که هیچ چیز را به او نشان نمیداد؛ اما گفته بودند آنجا یک جنین زنده در حال رشد است که چهار هفته و احتمالا دو روز کم یا بیشتر سن دارد! یعنی آنقدر کوچک که هنوز قلبش هم تشکیل نشده بود...
فریال یک طوری توی ماشین گریه میکرد که انگار خبر
اطلاعیه ها :
❌توجه❌
بیست و چهار ساعت پس از رایگان شدن آخرین پارت مونالیزا، تمام پارتهای این رمان دوباره به حالت ویآیپی بر میگردن.
با احترام
نویسندهی رمان
🔴 مونالیزا رو چجوری سریع بخونم؟🤔
با خرید اشتراک! روی «درخواست عضویت» بزنید یک پیام خودکار حاوی شماره حساب و هزینه ی اشتراک براتون میاد. بعد از واریز، تاریخش رو در جواب همون پیام بنویسید و شما فورا و مستقیم عضو می شید... بعد می بینید که تمام پارت ها براتون به رنگ سبز درمیاد و بدون محدودیت می تونید رمان رو بخونید.
همچنین می تونید تاریخ واریزتون رو هم در کانال تلگرامی
Writers _online
✅ادیت ها و اطلاعیه های رمان هم در همین کانال☝️
بفرستید تا در پی وی کد عضویت دریافت کنید
❌خبر مهم و فوری❌
حالت سکه ای در تاریخ یکشنبه ۱۱ شهریور ماه برداشته و اشتراک رمان نیز افزایش خواهد یافت.
۲۴ ساعت پس از پایان پارت گذاری؛ رمان از حالت سکه ای خارج می شه و دلیلش توی کانال تلگرامی نوشته شده.
با احترام
نویسنده ی رمان
سلام نویسنده ی رمان هستم😅 وَ قراره آخرین اطلاعیه این رمان رو بخونید.
از بیست و پنجم دی ماه تا به امشب با رمان مونالیزا کنارتون بودم... با قصه ای که گاهی شما رو احساساتی کرد و گاهی خندوند و گاهی هم به شما نشون داد خصلت های ناپسند چقدر می تونن آزار دهنده باشن!
در کنار شما لحظات فوق العاده ای داشتم که به من نشون داد آنلاین نویسی با تمام سختی ها و استرس هایی که برای شخص نویسنده داره چقدر می تونه لذت بخش باشه.
از آدم هایی براتون گفتم که به وجودشون ایمان دارم حتی اگه توی سرم زندگی کنن و تمام تلاشم رو کردم تا شما هم مثل خودم با قلبتون احساسشون کنید و از پس کلمات و جملاتی که نوشتم اون ها رو ببینید.
اومدم بهتون بگم این نهایت تلاش من برای روایت این قصه در تمام این ۱۲۳ پارت بود که با عشق فراوان تایپ کردم.
تشکر ویژه دارم از دوستانی که برای حضورشون در اینجا ارزش قائل بودن و با کامنت هاشون اعلامش کردن.
بسیار بسیار ممنونم که با حمایت های شما وجود «مونالیزا» در چارت برترین ها ثابت بود... چه در رمان های برتر هفته، ماه و سال و چه در پر بحث ترین ها!
و تشکر می کنم از دوستانی که به قلم و تعهد کاری بنده در رابطه با پارت گذاری به موقع اعتماد کردن و اشتراک رمان رو خریداری کردن.
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که عقیده داشتن سکه هایی که می گیرن بنده رو ثروتمند نمی کنه و به عشق رمان با سختی های سکه گرفتن کنار اومدن و همراهم بودند .
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که رمان رو بدون سکه و رایگان خوندن؛ اما خودشون رو مسئول دونستن کامنت هایی جهت حمایت از رمان بذارن.
خداحافظ خانواده ی مظفری
خداحافظ خانواده ی رفیعی
و خداحافظ خانواده ی امینی
💚💚💚
رمان جدید بنده با نام «مهمیز های سیاه» در ژانر مافیایی و اکشن و با قصه ای کاملا متفاوت در حال پارت گذاری در بخش آنلاینه که همراهی شما رو با عشق می طلبه💚
امیدوارم از رمان لذت برده باشید و بدونید که دوستی ما پایداره💚
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
چون خیلی خیلی خیلی خیلی زود اتفاق افتاد نمیتونن خوشحال باشن🙈
۳ ماه پیشما
00حالا از خجالتو اینا بگذریم بچه زود بود واسشون یه یکی دوسال باید دوتایی عشقو حال میکردن بعد😁
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
حادثه هیچگاه خبر نمیکنه 😂
۳ ماه پیشمنیر
00منم با نظر آمینا موافقم، معصومه باید خوشحال میشد. اومدم نظرش رو لایک کنم میگه فقط اعضای رمان میتونن رأی بدن مگه من از اعضای رمان نیستم. 😏🤨
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
فقط اعضای ویآیپی میتونن کامنت های پارت های قفل رو لایک کنن💔
۳ ماه پیشسمیرا
10(آریزوی) خانوم یعنی چی رضا گف
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ماشین فریال رو میگفت. منظور رضا این بود که خیالت راحته زنت ماشین داره بی ماشین نمیمونی😅
۳ ماه پیششاپرک
10اصلا انتظار بارداری فریالو نداشتم. وقتی به واکنش بقیه و مخصوصا عطا فکرمیکنم میگم بدبختت معین😵 💫😄حرصم گرفت اونجور به ظاهر بیخیال با قضیه برخورد کرد😠حداقل یذره همدردی میکرد با فریال
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
همدردی که فریال میخواست راهکار برای سقط بچه بود😅معین فقط میتونه پشتش باشه و از حریم زندگیش دفاع کنه💚
۳ ماه پیشرویا (دلتنگ عطا)
10این داستان : عطا سورن میشود 🗡
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آیا ممکنه عطا یه جوری عصبانی بشه که برگهای سورن بریزه؟🤔
۳ ماه پیشآمینا
23چه بزرگش میکنن.والا تو شهر ما عادیه اصلا انگار موقع جشن عروسی حامله نباشن گناهه😅😅😅واسه همین زیاد چیز غیرعادی نمیبینم.حالا خوبه چندسال ازدواج میکردن بچه دار نمیشدن.از معصومه بعید بود این واکنش 😊
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
این موضوع توی خیلی از خانواده ها باب نیست.از طرفی واقعا عروس باردار از مراسمش هم لذتی نمی بره چون خیلی محدود میشه🥲💔
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
درمورد معصومه هم نمیدونم ترجیح میدم نظر بقیه بچهها رو هم بدونم🤔بچهها اگه به نظر شما هم این رفتار از معصومه بعید بوده پیام آمینا رو لایک کنید اگه هم مخالف هستید دیس کنید آزاده ببینه😍
۳ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00منظورش نفهمیدم یعنی منتظر واکنش بیشتری بودی یا کمتر بگو تا نظرتو لایک یا دیس لایک کنم😁🙈
۳ ماه پیشآمینا
10من انتظار داشتم خوشحال بشه پیرپسرش بابا شده 😅نه اینکه کلی سرزنشش کنه چرا کردی مگه هول بودین.خوب حلالش بوده شده حالا عروسی نگیرن چی میشه معین هنوز از زیر بار خرج عقد درنیومده🥲
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
پیرپسر😂😂😂 از دست تو!😂 خب معین هم بهش گفت دیگه... گفت تو که همیشه اینو میگفتی! معصومه توی چنین موقعیتی منظورش نبود.
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آها الان یادم افتاد ذهنت رو چی درگیر کرده😅اون عجلهای که معصومه گفت منظورش یه چیز دیگهای بود که معین خجالت کشید🙈
۳ ماه پیشستاره
10آقامعین گوگولی دیدی فقط ما نگفتیم شماعجولی اینم ازمامانت ولی خب حق باشماست طوری نیست یه کم خجالت میکشم یه کمم حرف میشنوی بعداوکیه خخ،تصورمعین وقتی اون حرفارامیگفت خیلی قشنگ بود،تصورش وقتی عطابفهمه هم
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
تصورش وقتی عطا بفهمه هم «قشنگه»😂 من تکمیلش کردم برات😅
۳ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 20ایشالله مشکل خونه اشو حل بشه برن سر خونه زندگی بایه میلیون پسر😁البته اگه عطا اجازه بده🤣به قطع ها مساوی هر دو رو قطع قطع میکنه و به عنوان نذری پخش میکنه🤣(البتهکاروبهسورنمیسپاره تا بدون رنگدربیاره🤣)
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
توی پرانتز قیمهها رو ریختی تو ماست ها😂
۳ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00ماهم تو خانواده رسم نداریم که حامله باشن برن سر خونه و زندگی ولی وقتی شده دیگه گناه داره من خودم به شخصه عاشق بچه هام اگه همچین اتفاقی برای خودم بی افته هیچ کاری نمیکنم که بی افته 😍تازه عاشقشممیشم🙈
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ما هم همینطوری هستیم. ولی خب آره دیگه... وقتی همچین اتفاقی بیفته آدم مجبوره باهاش کنار بیاد😁خیییییلی آدم تو چشم میشه متاسفانه 💔
۳ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 10عالی بود بود مرسی آزاده جونم ❤️❤️چقدر افتخار میکنه معین جون به کاری که کرده 🤣😍تازه با حرف های مامانش یکم خجالت کشید🤣وای فقط تیکه رهن کردن خونه بهش گفت رضا از زندون امدی🤣
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
رضا از وقتی با ستارهاس خنگول شده😂
۳ ماه پیشنیلوفرسامانی
20واقعا گل کاشتن🤣 به فریال حق میدم نگران و شوکه باشه اما یکم آروم باش دختر...حالا یه نگاه به سونوگرافی می انداختی🥲💔
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
فعلا احساس مادرانهی معین قوی تره😅
۳ ماه پیشنیلوفرسامانی
20متاسفانه💔🥺 ولی معین به معنای واقعی آقاست....😎👌🏻
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
فرهاد فن ها ناراحت نشن دیس کنن؟😂
۳ ماه پیشمرجان
۱۸ ساله 10برگاااام معصومه خشمگین میشود🤬🤣🤣🤣🤣🤣🤣وای البته حق داره وای وای من فقط دارم سکته میکنم برای عطااامن نگران عطا هستم چرامتوجه نیستید وقتی عطامیرزا بفهمه این موضوعو جون این مرد بزرگ در خطرههههه😭😭🔪
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
عطا توی این قضیه غول مرحله آخره...🥲
۳ ماه پیشZahra
۲۵ ساله 01واقعا ذله کردی مارو با این زن گرفتنت معین 🤨
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
😂😂😂
۳ ماه پیشمریم گلی
10آزاده جان از خاموش بودن مخاطبین گفتید ولی باور کنید من هر پارتی رو که اشتراکشو دارم رو میخوام بخونم ده بار باید بزنم تا پارت باز بشه به خدا این سایت رمان جون به سر کرده مارو ،همش تبلیغ ،
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
نه عشقی منظورم شما نبودی که😘شما بارها حضورتون رو با کامنت هاتون اعلام کردید. مونالیزا تا دلتون بخواد مخاطب هایی داره که هنوز یه دونه کامنت هم نذاشتن یا کل سابقهشون همون یه دونه کامنته😅
۳ ماه پیش
ایلما
00انتظار همچنین رفتاری از معصومه میرفت ولی درکل خلاف شرع ک نکردن برعکس باید خوشحالم باشن