پارت سی و چهارم

زمان ارسال : ۴۱ روز پیش

"لبخند" تنها واکنش من به سخنان آن پیرمردِ باعطوفت بود، اگر می‌توانستم بیشتر کنارش می‌ماندم و از این غریبه می‌خواستم بازهم برایم حرف بزند، ازش می‌خواستم بازهم با فلسفه‌های پدرانه‌اش مرا دلداری دهد؛ او خیلی مرا یاد پدرم می‌انداخت.
با این‌که میلی به رفتن نداشتم اما با وجود جبر زمانه‌ای که با من سر ناسازگاری داشت، از ماشین پیاده شدم.
- خدا به همراهت دخترم.
لبخند کج و معوج

173
39,271 تعداد بازدید
373 تعداد نظر
49 تعداد پارت

اطلاعیه ها :

نازنین هاشمی نسب : ۲ هفته پیش

سلام دوست کتاب‌خون من🌿🌼
یادت نره این رمان رو به‌کتابخونه‌ات اصافه کنی و با یه نظر کوتاه به من انگیزه‌ی نوشتن ببخشی✨
با نظرات شما من برای ادامه رمان کلی انرژی میگیرم🌈
مطمئن باشید کلی هیجان و گریه و خنده درپیش داریم.
بازم متشکرم از تمام عزیزانی که رمان رو مطالعه میکنن و نظرات زیباشون رو ثبت می‌کنند✨🌼

نازنین هاشمی نسب : ۴ روز پیش

سلام🖤🙏🏻
متاسفانه یکی از بستگان نزدیک بنده فوت شده. امیدوارم عذر بنده رو بپذیرید و چندمدتی برای ادامه‌ی رمان صبوری کنید تاکمی حال روحی بنده بهتر بشه🖤😔
بازهم تشکر از صبر و درک شما

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • پارمیدا

    00

    سلام کاش امروز هم دو پارت میذاشتین🌹

    ۱ ماه پیش
  • نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان

    سلام گل، یه کوچولو مشغله داشتم وگرنه حتما دو پارت می‌ذاشتم. مرسی از نگاه زیبات✨🌹

    ۱ ماه پیش
  • آوا

    10

    به به👏👏

    ۱ ماه پیش
  • نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان

    😍✨🌹

    ۱ ماه پیش
  • لیلی

    10

    خووووب دیگه خسته نباشید انتظارهای پایان رسید این دوتا به هم رسیدن مبااااارکه😁😆

    ۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید