پارت پنجاه و دوم

زمان ارسال : ۶۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه

سعی کردم آرامش خودم‌و حفظ کنم. با خونسردی‌ای که کاملا مشخص بود الکیه گفتم:
-دیگه هرگز این حرف‌و نزن لطفا!
تا اومد چیزی بگه گفتم:
-شاید یک روزی آماده بودم خاطرات گذشته رو برای تو تعریف و برای خودم مرور کنم.
پندار حرفی نزد و به غذا خوردن مشغول شد. همین طوری با غذا بازی می‌کردم که یهو یادم افتاد من هنوز از امیرعلی شکایت رسمی نکردم و دنبال کاراش نیوفتادم.
-راستی پندار! پلی

485
110,196 تعداد بازدید
344 تعداد نظر
78 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آیرین

    00

    به به چه رمان خوبی عالی زودزودپارت بزار❤❤

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید