ماه زخمی به قلم روژان کاردان
پارت پنجاه و یکم :
به خاطر همین تمام افکار مزاحم رو پس زدم و به حال توجه کردم.
کنار رستورانی سنتی وایساد و گفت:
-پیاده شو.
خندیدم و گفتم:
-یه آقای جنتلمن دستور نمیده، خواهش میکنه!
یهکم قیافهش رو کج کرد و گفت:
-خانم مهوا لطف میکنید پیاده بشید، لطفا؟
خندیدم. شیطون شده بودم، اما مگه عیبی داشت؟ نه نداشت. بلأخره منم باید این چیزا رو تجربه کنم دیگه!
از ماشین پیاده شدم و منتظر ش
همتا
00پس حتما پندارم