گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت صد و دوم :
سوز سرمایی که از زیر و کنارههای در وارد اتاق میشد، دست ئهدا را سمت انگشتهای پایش برد و خودش را به چراغ نفتی نزدیکتر کرد.
- وَی وَی. هیچی حریف این سرما نیست.
سیروان نگاهش را به دور تا دور اتاق چرخاند و روی صورت تاته ثابت نگه داشت.
- مامو گیان! بیا دست بچهها رو بگیر بریم پاوه. توی اون خونه به اندازهی کافی جا هست.
لبهای تاته بیجان و کم حوصله به طرف
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۴۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.