پارت نود و نهم :



در اتاق که پشت سرم بسته شد، کلید لامپ را زدم. خبر سلامتی هورامان چشم‌های ئه‌دا را بارانی و نگاه تاته را روی فرش رنگ و رو رفته‌ی اتاق بی‌حرکت کرده بود. همه‌ی سال‌هایی که هورامان شیره‌ی جان شده و چسبیده بود به تن زند‌گی‌شان، قدمش فقط تا مریوان کش آمده و حالا که رفته و رسیده بود جایی که ئه‌دا و تاته حتی نامش را نشنیده بودند، اینطور زانو بغل گرفتن و اشک ریختن حقشان بود. کنار گلا

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۵۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.