پارت صد :




تاته خودش را پرت کرد روی زمین و دراز کشید. صدای یا الله گفتن ئه‌دا بلندتر از قبل شد. دستم را روی کمر گلاره گذاشتم و با همه‌ی ترسی که وجودم را گرفته بود خواستم آرام باشد. توقع بی‌جایی بود خواستن آرامش آن هم وقتی فرشته‌ی مرگ با کمی فاصله ایستاده نگاهت می‌کرد. با صدای انفجار اتاق تکان شدیدی خورد و در به لرزه در آمد. ناخواسته بلند شدم و ایستادم.
- یه کاری بکنید.
تاته سمت

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۵۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.