تلالو هور به قلم نازنین هاشمی نسب
پارت سی و دوم
زمان ارسال : ۴۳ روز پیش
تأییدِ سوالات بردیا نه تنها برایم مشکل بود بلکه جواب دادن به این پرسش، سخت مرا رنجیده خاطر میکرد.
چهگونه از عداوتی میگفتم که حتی گفتنش، شرمسارم میکرد؟
چهگونه تمام ماجرا را مو به مو، رج به رج برایش میبافتم و ذرّهای بیتاب نمیشدم؟
چهگونه از نیرنگی میگفتم که همخون من، معتمد من اینگونه پلیدانه نقشهاش را کشیده بود؟
سخت بود و عذابش تنها، مرا میسوزان
اطلاعیه ها :
سلام دوست کتابخون من🌿🌼
یادت نره این رمان رو بهکتابخونهات اصافه کنی و با یه نظر کوتاه به من انگیزهی نوشتن ببخشی✨
با نظرات شما من برای ادامه رمان کلی انرژی میگیرم🌈
مطمئن باشید کلی هیجان و گریه و خنده درپیش داریم.
بازم متشکرم از تمام عزیزانی که رمان رو مطالعه میکنن و نظرات زیباشون رو ثبت میکنند✨🌼
سلام🖤🙏🏻
متاسفانه یکی از بستگان نزدیک بنده فوت شده. امیدوارم عذر بنده رو بپذیرید و چندمدتی برای ادامهی رمان صبوری کنید تاکمی حال روحی بنده بهتر بشه🖤😔
بازهم تشکر از صبر و درک شما
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
اومیدوارم تا آخر برات عالی باشه و از خوندنش لذت ببری گل🌹✨
۱ ماه پیشAa
00ممنون عالی بود خسته نباشید🌷☘️🌷
۱ ماه پیشنازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
خواهش میکنم، مرسی از نگاه پرمحبت شما🌸
۱ ماه پیشلیلی
00این داوین باتعریف قیافش بازاعصاب منو کاموایی کرد😵 💫
۱ ماه پیشنازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
چرا؟ 🤣🙁
۱ ماه پیشمریم
00ای بابا🫨
۱ ماه پیش
هدی
00عالیییی دست طلا