مهمیزهای سیاه به قلم آزاده دریکوندی
پارت دوازده :
سورن به دیوارِ آجری مقابل مغازه تکیه داده بود و به نوارهای زرد رنگی نگاه میکرد که به دور محل جنایت بسته بودند. مردی داشت جسد را بررسی میکرد. کسی یادداشت مینوشت... شخصی عکس برداری میکرد و دیگری کروکی صحنهی جرم را میکشید.
مردم هنوز هم متفر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
متاسفانه به خاطر کندی سرعت اینترنت، پارت به صورت کامل بارگذاری نشد. لطفا پارت را مجدد بارگذاری کنید
بارگذاری مجدد پارتبا تشکر از صبر و شکیبایی شما
مطالعهی این پارت حدودا ۱۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۵۴ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
خوشحالم خوشت اومده
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
الان میگی شیطون بلا بیای پارت های جلوتر چیزای دیگهای بهش میگی🥴
۲ ماه پیشایلما
10چقدر راحت میخنده چ بیخیال انگار ن انگار یه جوون مرده😔😔سورنم ک عین سنگ میمونه
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
این چیزا اصلا براشون مهم نیست 🥺
۳ ماه پیشنسیم
10واقعا فوق العاده است احساس میکنم منم توی این رمان حضور دارم و همه چیز رو از نزدیک میبینم تا حالا موقع خوندن هیچ رمانی این حس بهم دست نداده بود ولی این رمان خیلی قلم کاملی داره آفرین به نویسنده
۳ ماه پیشمهشید
00وای دقیقا منم رمانو قشنگ میبینم انگار سریاله کاش از روش بسازن
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا خوشحالم که رمانمو میبینید😭💚💚💚
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مرسی عزیزم💚خیلی خوشحالم که رمان رو دوست داری و امیدوارم تا پایانش لذت ببری و همینطور همه صحنه ها رو ببینی😍
۳ ماه پیشمیترا
01ای کاش میراث بهتری به همایونفر ها می رسید نه کشت و کشتار و خلاف
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
میراث خانوادهها همیشه متفاوت هستن. مثلا میراث خانوادگی ما کم خونی و ضعف چشم هستش🤣🤣🤣
۴ ماه پیشاسرا
01اح اح من حالم بهم بخوردازمنوجهرسورن حق داره پوکرفیس به باباش نگاه کنه یعنی چیه اح فکرش بکن باون سیبلهادهان بازازخنده اوع 🙏❤
۴ ماه پیشماندانا
00عه عه عه چیکار داری بچه رو ( با عرض پوزش از ابهت منوچهرخان ) من که دوسش می دارم حتی یکم از سورن بیشتر 😌
۴ ماه پیشماندانا
00خیلی از خود سورن بیشتر 😂😍😎
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ولی من منوچهر رو دوسش ندارم🥲
۴ ماه پیشماندانا
00چَراااااا ؟؟!!
۴ ماه پیشماندانا
00میگم چرا کامنتا دیگه محدودیت ندارن ؟ این یازدهمین یا شایدم دوازدهمین کامنتیه که امروز میذارم 😂😂😂
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
محدودیت کامنت ها برداشته شده😍
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
از بابت اینکه یه کاراکتر منفیه به شدت برام قابل قبوله و خیلی خوب نقشش رو بازی میکنه؛ اما دلیلی داره که به خاطر اسپویل قابل گفتن نیست 🙈
۴ ماه پیشماندانا
00ولی من تقریباا از یکی که خوشم میاد هر چی بشه بازم خوشم میاد احتمال ۹۹ درصد تا اخرش رگ منوچهرخان فنی داشته باشم😂
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
وای🤣🤣🤣 چه تصوری هم داشتی🤣
۴ ماه پیشعسل
۱۷ ساله 00وای خدای من دارم دیونه میشم از دست سورن در این حال ترسناک و دیونه و قاتل و روانیو و مافیا و در حال دیگه جذاب و خواستنی
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
گزینهی تمام موارد✅
۴ ماه پیشعسل
۱۷ ساله 00سورن جان داداش من شما کاری نمونده که یاد بگیری هوم ماشاالله قتل ، قاچاق ، مواد مخدر ، مطمئنی همه رو بلدی دیگه کمت نباشه جناب
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
نه ان شاالله که کم نیست🤭
۴ ماه پیشنرگس
01وای خدای من مگه میشه این همه نامردی سورن خان توهماتت و عذاب وجدانت نوش جونت
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
بیشتر از اینم میشه😁
۴ ماه پیشعسل
۱۷ ساله 00سورن جان داداش من شما کاری نمونده که یاد بگیری هوم ماشاالله قتل ، قاچاق ، مواد مخدر ، مطمئنی همه رو بلدی دیگه کمت نباشه جناب
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
عاشقی رو یاد نگرفته💔 همهاش چیزای منفی بهش یاد داده باباش
۴ ماه پیشفاطمه
00سورن هرچقدر فداکاری کرده باش برای پدرش ولی راهی که انتخاب کرده اشتباه بود چرا که کسی به او نه کمک کرد نه پشتیبانش بود😔
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
بله خب قطعا که اشتباهه ولی عقیدهی من همیشه برای رمان هام اینه که همهی آدمها یه قصهای دارن چه آدمهای بد و چه آدمهای خوب. امیدوارم دوسش داشته باشی😍
۴ ماه پیشعسل
۱۷ ساله 00فضاسازی رمانت عالیه به قدری که کلمه به کلمه رو میتونم تصور کنم آفرین آفرین عالیه قلمت
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خیلی خیلی خوشحالم که رمان رو میتونی تصور کنی😍💚
۴ ماه پیشم
11چقدربدجنسه سورن،قتل ،قاچاق مواد و....چقدرم بچه فداکاریه خوب بجا این همه فداکاری به پدرت بگو به اندازه هفت جدتون دارین شرکت هم دارین دیگه میخواین کجای دنیا روبگیرین
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آدم ها وقتی وارد این راه میشن دیگه راه برگشتی نیست باید تا آخرش برن💔
۴ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00عالی بود مرسی آزاده جونم ❤️💋 فضای سازی بی نظیر مرسی عزیز دلم❤️💋نقشه سورن فول عالی 😎واقعا خیلی خفن 💋
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
فول عالی بود ولی سهند و ونداد رو بدبخت کرد😂
۵ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00مگه نمی دونی نقشه اصلیش همین بود😁😉چطوری نمیدونی واقعا 🤣😝
۵ ماه پیشپرنیا
01قراره تا آخررمان من انقد ازین سورن بدم بیاد ؟؟؟آدم انقد نچسب واسه قدرت لعنتی هرکاری میکنه 🙄 ولی این بد بودنو تو خیلییی زیبا ب قلم میکشی👌قلمت مانا
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
نمیدونم والله... شاید بالاخره از یه جایی باهاش به صلح رسیدی و خوشت اومد ازش😍 من خودم عاشق کاراکترهای منفیام چون به داستان جذابیت میدن🙈و مرسی از تعریفت😍
۵ ماه پیشآمینا
00فضاسازی عالیه.سورن هم خدای غرور و البته یک مریض مالیخولیایی😅نقشه به این بی نقصی به عقل جن هم نمی رسید.تو عالی هستی آزاده جون پرقدرت ادامه بده.اگه فرهادمیرزا رو بیاری تو رمان کامنتا میره بالا😅😅
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مرسی عشقی 😘💚اگه فرهاد میرزا بیاد اینجا هیچ تضمینی برای حفظ جونش نمیکنم😅
۵ ماه پیش
آذر
00بابا بچم کی بغض کرد😂 میگم این بچم ولیعهد چقد شیطون بلاست شما میگید نه