پارت چهل و یکم :

راز شبانه انتها:
نظرسنجی:
شبانه که چشم گشود همه‌‌جا تاریک بود. زمین زیر پایش با تناوب تکان می‌خورد و کمی طول کشید تا چشمش به تاریکی عادت کند. دورتا دورش دخترانی بودند با پیراهن ‌های بلند و سفید و موهای باز پریشان  که هرکدام دست‌هایشان به تیرک کنارشان بسته شده بود. این‌طرف و آن‌طرف روی زمین استفراغ ریخته بود و بوی ماندگی و تهوع یکدفعه شبانه را هوشیار کرد. به دستان خودش نگاه کرد

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۹ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۶۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ....

    00

    ایخداااا چرا خبری از مهراد نیس😭😭

    ۲ ساعت پیش
  • پرنیا

    10

    آراز رفتاراش دوگانه است نکنه آخر ب مهراد و شبانه کمک کنه فقط داره ظاهرسازی میکنه الان 🤔🤔🤔 گیجم کردی دست مریزاد👌👌👌👌

    ۱ هفته پیش
  • سپیده

    20

    ولی قشنگ معلومه که دستور از یه جای دیگه به آراز میرسه و خود آراز قصد اذیت کردنش و نداره چون تو خونه هم وقتی آب می گرفت بهش جوری داد میزد که صداش به اون سایه برسه و در واقع میخواد نجاتش بده

    ۲ ماه پیش
  • الی

    00

    بسیار جذابه داستانش

    ۲ ماه پیش
  • الهام

    00

    عالی

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.