پارت هشتاد و هشتم

زمان ارسال : ۷۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

آقا خشایار که این را شنید قلبش تهی از امید شد. این را می‌شد به راحتی با نگاه به چهره‌ی او فهمید. گویی که ناگهان عضلات چهره‌اش از هم وا رفت و طوری مغموم شد که دقایقی طول کشید تا بتواند آن را زیر نقابی پنهان کند. خوشبختانه در آن لحظات ارغوان چهره‌اش را ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید