پارت پنجاه و یکم

زمان ارسال : ۸۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه


سرش آرام سمت شیشه‌ی قدی مغازه بر می‌گردد.او را می‌بیند که از خشم مانند اژدهایی ترسناک شده است.دستبند را در جایش رها می‌کند و سمت انتهای مغازه‌ی بزرگ می‌دود.کوروش وقتی می‌بیند که مهرآیین فرار می کند با عصبانیت وارد مغازه می‌شود.از عصبانیت زیاد قرمز شده سرش در حال انفجار است.صدای بلندش باز در مغازه می‌پیچد.
-مگه دستم بهت نرسه دختره‌ی ور پریده.
دختری پشت دخل مغازه با دیدن

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مهسا

    00

    خب حالا دعوای مهر آیین و شکیبا شروع شد و حالا باید منتظر بقیه رمان باشیم

    ۳ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    مهرآیین و شکیبا یا کوروش فکر کنم اشتباه نوشتین

    ۳ ماه پیش
  • رویا

    00

    عالی بود نویسنده جان❤️🌹 اگه رمان دیگه ایی دارین اسمشو میگید برم بخونم از قلمتون خیلی خوشم امده🥰

    ۳ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    رمان تو عاشق نبودی درهمین سایت از دیروز شروع شده

    ۳ ماه پیش
  • نشمین

    00

    عالیه قلمتو دوس دارم رمانت حرف نداره

    ۳ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    ممنون از همراهیتون

    ۳ ماه پیش
  • مهسا

    10

    عالی بود 😄

    ۳ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    ممنون از همراهیتون

    ۳ ماه پیش
  • ساناز

    00

    💐💐

    ۳ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    ❤️

    ۳ ماه پیش
  • Aa

    20

    🙏🌹

    ۳ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    ❤️

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.