رویای آشفته به قلم سمیه هرمزی
پارت پنجاه و دوم
زمان ارسال : ۸۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه
-من هر کار که گلی بخواد براش انجام میدم.ازم خواست مراقب تو باشم منم گفتم به روی جفت چشمای تورج.
عصبی میخندد و سمت ماشین میرود.پیداست که واقعا عزم رفتن کرده است.به حرکات پسر جوان چشم دوخته که ساکش را صندوق عقب میگذارد و در سمت راننده را باز میکند.قصد نشستن دارد که تورج بازویش را میچسبد.
-بدون زنت میخوای بری واقعا؟میخوای همینجور بی سر و صاحاب تنهاش بذاری تو شهر غری
نشمین
00عالی 😍😘