به دنبال شارلو به قلم زهرا صالحی (تابان)
پارت چهل و دوم
زمان ارسال : ۲۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
مارتین صادقانه جلوی صندلی سیریوس زانو زد. درونِ دلش آشوبی پا میگرفت اما سعی کرد لحنش مناسب باشد. همیشه پدرش وقتی با این لحن حرف میزد، مشتریهای بیشتری جذبش میشدند و از کارش تعریف میکردند. حتی کمتر دست به بازخواستش میزدند. در چشمان نیمه وحشی سیریوس که حالا کمی به تاریکیِ درون خانه خو کرده بودند، خیره شد. مردد شروع کرد:
- من مارتینم. پسر بن ساعتساز. تا دیروز یکی از اهالی مع