طبقه ی زیرین(به همراه جلد دوم) به قلم آزاده دریکوندی
پارت هشتم :
بوی خوش خون
به موهایش چنگ میزد و مانند یک قورباغه با پاهای پرانتزی این طرف و آن طرف میجهید. پشت سر هم میگفت:
- اوه خدای من نمیتونم باور کنم!
از پله ها بالا رفت و خود را به اتاق شخصی ملکهی سرخ پوش رساند. دو قورباغه کوچک و نگهبان بر سر دو پایشان نیزه به دست ایستاده بودند. وقتی دیدند که یک نفر نزدیک میشود نیزههای کوچکشان را به حالت ضرب در قرار دادند و جلوی راهش را گر
مطالعهی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۹۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ایلما
10وای خدای من اصلا اسم خون میاد حالم بدمیشه چطور تونسته خون بخوره😐