پارت هفتم :

فورا به سمت یک صندلی رفت و آن را به سوی قفسه کشید و از آن بالا رفت. روی پنجه‌ی پا ایستاد و دستش را به سوی محلول دراز کرد. چیزی نمانده بود که محلول دیگری به روی زمین بیافتد؛ ولی با شنیدن صدای چارلی که می‌گفت «مراقب باش پسر» از سقوط محلول جلوگیری کرد.
بالاخره توانست با موفقیت محلول قرمز رنگ را نزد آقای کوئین ببرد و او نیز فورا آن را از دستان ولادیمیر قاپید و به محض اینکه اندکی از آن را نو

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۹۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    واقعیتع هرکسی میمیره اون دنیا موریانه هادور واطرافیان مثل همین سوسک وموش وبقیه شون

    ۱ سال پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    💚

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.