پارت پنجاه و یکم

زمان ارسال : ۱۱۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

آتریسا زیر لب زمزمه کرد:

- میدونستم.

این بار بارمان حسابی شوکه شد و سرش را به نشانه‌ی تاسف تکان داد:

- باورم نمیشه سر زندگیت همچین قمار بزرگی انجام داده باشی! تو تمام پل‌های پشت سرت رو خراب کردی.

آتریسا هیچ نگفت.

پس از لحظاتی، بارمان سکوت را شکست و در حالی که چانه‌اش را دست میکشید گفت:

- هر چند تصمیمت حماقت محض بوده ولی این کار باعث شده که زن

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Fatemeh

    00

    تا میام غرق رمان بشم تموم میشه😩😂خداقوت بهت عزیزم❤️

    ۴ ماه پیش
  • نگار بنی هاشمی | نویسنده رمان

    ای جووونم😍💖خیلی خوشحالم که خوشت ا‌مده

    ۴ ماه پیش
  • نیلوفر آبی

    00

    عالی بود ممنون

    ۴ ماه پیش
  • نگار بنی هاشمی | نویسنده رمان

    مرسی عزیزم😍وقتی نظرتونو برام مینویسید خستگی از تنم میره💖

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.