تلالو هور به قلم نازنین هاشمی نسب
پارت سی
زمان ارسال : ۴۸ روز پیش
از جنگلهای شمال که حتی در پاییز هم زیبا و دلفریب بود، دل کندن سخت و مشکل به حساب میآمد.
هنوز برای آسمانِ آلودهی تهران و غبار اغبرش، آماده نبودم و دلم میخواست سالهای سال در آن کلبهی متروکه و هوای سالم آن جنگل بمانم.
آن کلبه، قدیمی و شاید کمی تخریب شده بود اما همان اتاقک کوچک، برایم از هزاران ویلای مجهز بهتر و آرامشبخشتر بود.
تا خورشید رُخ نشان داد، همراه با بردیا ب
اطلاعیه ها :
سلام دوست کتابخون من🌿🌼
یادت نره این رمان رو بهکتابخونهات اصافه کنی و با یه نظر کوتاه به من انگیزهی نوشتن ببخشی✨
با نظرات شما من برای ادامه رمان کلی انرژی میگیرم🌈
مطمئن باشید کلی هیجان و گریه و خنده درپیش داریم.
بازم متشکرم از تمام عزیزانی که رمان رو مطالعه میکنن و نظرات زیباشون رو ثبت میکنند✨🌼
سلام🖤🙏🏻
متاسفانه یکی از بستگان نزدیک بنده فوت شده. امیدوارم عذر بنده رو بپذیرید و چندمدتی برای ادامهی رمان صبوری کنید تاکمی حال روحی بنده بهتر بشه🖤😔
بازهم تشکر از صبر و درک شما
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
Aa
00🙏💐