پارت نوزده

زمان ارسال : ۱۰۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

با آمدن طلاخانم، بساط بحث و شوخی‌شان جمع شد و یکتا به سؤال‌های بی‌پایان طلا جواب می‌داد. از حال و روز مادرش می‌گفت، آوارگی پدرش و نبودن امیر!

ساعتی بعد بیشتر وسایل را به طبقه‌ی بالا برده بودند و جز چند کارتن کوچک، چیزی در حیاط باقی نمانده بود. ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.