مردمک سفید به قلم سحر حاجیوند
پارت سی و هفتم
زمان ارسال : ۸۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
در که باز شد حالا من با دیدن سهراب دگرگون شده بودم. دگرگونی پنهانی برای خودم و قلبی که نواختنش تغییر کرده بود. با دیدن سمآء تک خندهای زد و هردو دستش را توی جیبهای شلوارش کرد.
-یه خواستگاری مختصرها. سرتاپا سفید پوشیدی که چی!
...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
رقیه ایزدی
00عالی