پارت نود و هفتم :

به همراه سهیل توی مطب نشسته بودند. آمده بود که دکتر بینی‌اش را معاینه کند و حالا دست به سینه پای چپش را به نشانه‌ی انتظار روی سرامیک سفید ضرب گرفته بود. انتظار چیزی بود که هرگز مرتضی نمی‌توانست با آن کنار بیاید و واقعا حوصله‌اش را سر می‌بُرد. بدتر ای ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.