مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت نود و ششم :
فریال بارها و بارها به آشپزخانه سر زد. هزاران بار همه چیز را با دقت چک کرد. میوهها... فنجانها و بشقابها... همهشان را تک به تک! به نظرش دفعهی قبل که خانوادهی امینی میخواستند به خانهشان بیایند تا این اندازه حساسیت به خرج نداده بود... حتی لباسهای آن شب را هم نپوشید! انگار که آنها برایش دیگر شگون نداشتند! لباسهای جدید تری خریده بود... یک شومیز خامه دوزی شیری رنگ با آستینهای آزا
مطالعهی این پارت حدودا ۱۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۹۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
یه پدر زن مقتدر و واقعیه😏
۵ روز پیشعاطفه
00عالی بود ممنون نویسنده عزیز
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ممنونم از همراهیت عزیزم😍
۳ ماه پیشاسرا
00چندپارت فکر میکنم نظراتم ثبت نمیشه🤔❤
۳ ماه پیشنفس
00بیچاره معین😂تو چقد مظلوم بودی و ما نمیدونستیم😂
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آدم وقتی پدرزنش عطا باشه همین میشه دیگه...😅
۶ ماه پیشZahra
00آخی تموم بشه دلم براشون تنگ میشه💔
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ول کن بابا بذار تموم بشه😂
۶ ماه پیشایلما
10عطا یجوری نگاهش سنگین بود روی معین ک منم نفسم وحبس کردم چ برسه به شادوماد😂😂خداییش گربه رو دم حجله کشته عطا ک معین جیکش درنمیاد🤣باید اعتراف کنم خیلی جذبش بالاس عطاجدا از اخلاقای خاصی ک داره 🥲
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
چقدر عطا رو باحال توصیف کردی😂😂😂
۶ ماه پیشهانا
00عالی ♥️😘
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
😍💚
۶ ماه پیشZarnaz
003️⃣ به به چه خبر زیبایی😍😉پس قرار کلی بخندیم 😁😎اسم مرتضی که میاد درکل خنده ات میگیره🤣مهمیزهاخیلی خفنه حتما بخونین وگرنه نصف عمرتون به فنا میره 😍مرسی که برای پارتها راحت باز بشه یه فکر کردی ممنون❤
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خواهش میکنم عزیزم😍💚واقعا هم اسم مرتضی میاد دیگه معلومه چه خبره😂
۶ ماه پیشZarnaz
00وایییی عالیییی مرسی ❤️💋1️⃣وایییی عاشقتم خیلی خوبه سه تا خبرت عالیه بود ممنون 😍💋کلی بوس برات 💋💋2️⃣نگووو یعنی قرار اتفاقی بی افته 😥خداکنه همینطوری پیش بره هیچ نشه البته امیدوارم 🙏
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
🥰😘💚 من که نمیدونم دردسر مرتضی چیه🤔نمیدونم ربطی به معین و فریال داره یا نه🤔
۶ ماه پیشمهلا
00😍💜🤩💜
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
💚
۶ ماه پیشپرنیا
00تذ کری ک بفرهاد داد فقط😂😂😂 پارت بعدمرتضی نیاد رضاهم باش تو جمع بهش بگه انترفرفری زده دماغمو شکونده😐😁 پدرعروس توی مراسم بله برون بگه بتعدادسال تولد سکککهه😂چ شود
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
فرهاد باور نمیکنه خواهرش نکات مثبتی داشته باشه😂قضیه دماغ رو هم که مرتضی خیلی وقته به عطا گفته😅
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
فرهاد باور نمیکنه خواهرش نکات مثبتی داشته باشه😂قضیه دماغ رو هم که مرتضی خیلی وقته به عطا گفته😅
۶ ماه پیشآمینا
00یعنی این چه خواستگاری بود.دعوایی .چک و چونه ای این که به راحتی رضایت داد تموم شد ما گفتیم حالا دوماد و پدرزن گیس و گیس کشی راه میندازن.یعنی معین حق طلاق رو داد تموم شد؟؟عه عه
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
عطا از قبل اوکی رو داده بود دیگه... چرا کشش بده؟ حق طلاق رو هم معین اوکی رو داد ولی.....🤔
۶ ماه پیش
Roghayyeh
00ایول عطا 😆گربه رو دم حجله کشت