مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت نود و هفتم
زمان ارسال : ۸۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 20 دقیقه
به همراه سهیل توی مطب نشسته بودند. آمده بود که دکتر بینیاش را معاینه کند و حالا دست به سینه پای چپش را به نشانهی انتظار روی سرامیک سفید ضرب گرفته بود. انتظار چیزی بود که هرگز مرتضی نمیتوانست با آن کنار بیاید و واقعا حوصلهاش را سر میبُرد. بدتر اینکه همیشه احساس میکرد برای دیگر مراجعه کنندگان وقت بیشتری گذاشته میشود!
کلینیک زیبایی بزرگی بود و آدمها دورتا دور سالن روی مبل
اطلاعیه ها :
❌توجه❌
بیست و چهار ساعت پس از رایگان شدن آخرین پارت مونالیزا، تمام پارتهای این رمان دوباره به حالت ویآیپی بر میگردن.
با احترام
نویسندهی رمان
🔴 مونالیزا رو چجوری سریع بخونم؟🤔
با خرید اشتراک! روی «درخواست عضویت» بزنید یک پیام خودکار حاوی شماره حساب و هزینه ی اشتراک براتون میاد. بعد از واریز، تاریخش رو در جواب همون پیام بنویسید و شما فورا و مستقیم عضو می شید... بعد می بینید که تمام پارت ها براتون به رنگ سبز درمیاد و بدون محدودیت می تونید رمان رو بخونید.
همچنین می تونید تاریخ واریزتون رو هم در کانال تلگرامی
Writers _online
✅ادیت ها و اطلاعیه های رمان هم در همین کانال☝️
بفرستید تا در پی وی کد عضویت دریافت کنید
❌خبر مهم و فوری❌
حالت سکه ای در تاریخ یکشنبه ۱۱ شهریور ماه برداشته و اشتراک رمان نیز افزایش خواهد یافت.
۲۴ ساعت پس از پایان پارت گذاری؛ رمان از حالت سکه ای خارج می شه و دلیلش توی کانال تلگرامی نوشته شده.
با احترام
نویسنده ی رمان
سلام نویسنده ی رمان هستم😅 وَ قراره آخرین اطلاعیه این رمان رو بخونید.
از بیست و پنجم دی ماه تا به امشب با رمان مونالیزا کنارتون بودم... با قصه ای که گاهی شما رو احساساتی کرد و گاهی خندوند و گاهی هم به شما نشون داد خصلت های ناپسند چقدر می تونن آزار دهنده باشن!
در کنار شما لحظات فوق العاده ای داشتم که به من نشون داد آنلاین نویسی با تمام سختی ها و استرس هایی که برای شخص نویسنده داره چقدر می تونه لذت بخش باشه.
از آدم هایی براتون گفتم که به وجودشون ایمان دارم حتی اگه توی سرم زندگی کنن و تمام تلاشم رو کردم تا شما هم مثل خودم با قلبتون احساسشون کنید و از پس کلمات و جملاتی که نوشتم اون ها رو ببینید.
اومدم بهتون بگم این نهایت تلاش من برای روایت این قصه در تمام این ۱۲۳ پارت بود که با عشق فراوان تایپ کردم.
تشکر ویژه دارم از دوستانی که برای حضورشون در اینجا ارزش قائل بودن و با کامنت هاشون اعلامش کردن.
بسیار بسیار ممنونم که با حمایت های شما وجود «مونالیزا» در چارت برترین ها ثابت بود... چه در رمان های برتر هفته، ماه و سال و چه در پر بحث ترین ها!
و تشکر می کنم از دوستانی که به قلم و تعهد کاری بنده در رابطه با پارت گذاری به موقع اعتماد کردن و اشتراک رمان رو خریداری کردن.
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که عقیده داشتن سکه هایی که می گیرن بنده رو ثروتمند نمی کنه و به عشق رمان با سختی های سکه گرفتن کنار اومدن و همراهم بودند .
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که رمان رو بدون سکه و رایگان خوندن؛ اما خودشون رو مسئول دونستن کامنت هایی جهت حمایت از رمان بذارن.
خداحافظ خانواده ی مظفری
خداحافظ خانواده ی رفیعی
و خداحافظ خانواده ی امینی
💚💚💚
رمان جدید بنده با نام «مهمیز های سیاه» در ژانر مافیایی و اکشن و با قصه ای کاملا متفاوت در حال پارت گذاری در بخش آنلاینه که همراهی شما رو با عشق می طلبه💚
امیدوارم از رمان لذت برده باشید و بدونید که دوستی ما پایداره💚
دوستان قشنگی که رمان رو با سکه میخونید؛ امکان کامنت براتون فراهم شده و از این به بعد میتونید هر پارتی که میخونید کامنتتون رو هم ثبت کنید و اینم بدونید که هر پارتی رو که با سکه باز میکنید تا دو روز براتون بازه و میتونید بهش سر بزنید💫 امیدوارم از رمان لذت ببرید
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خیلی هم خودشو قبول داره😅
۳ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00راستی اسمشم یادم رفت بگم اسم دارو(مهجزگره مرتضی) ترکیبات نداره چون یاد میگیرین و رو دستش پا میشین فقط مخصوص خود مرتضی 🤣😝😉🤭😎
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
شرکت داروسازی مرتضی رفیعی😅
۳ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00فکر کنین تو پارت بعد عطا داخل هتل به مرتضی بگه یکی از اون چایی های نابت که تلخ هم هست برام میاری 🤣😝فقط تو بلدی دستورشو به زنم سحر بده برام بزن عالیه چایت مهجزگره باید به عنوان دارو فروخته بشه🤣🤣
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
باید بشینیم دعا کنیم عطا نفهمه جریان چایی چی بوده وگرنه به ضرر فرهاد میشه🙈
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
چوب همه چیز رو فرهاد میخوره همیشه
۳ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00عاشقشم😍میشه رمان بعدیت هرطوری با مرتضی مچ بشی یه دختر بهش بدی این همه حرص نخوره که همه رو دماغش عاشق شدن😝😁😎یه دختر خل مثل خودش بهش بده🤭😍🙈خسته نباشی آزاده جونم مرسی 💋❤️
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
جونم مگه نمیدونی یه عقاب همیشه تنهاست؟😂 بعد اینکه به قول فرهاد همهی گزینههاش کنسل میشن بنده خدا
۳ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00عالی عالی مرسی آزاده جونم 😍😍گل کاشتی 💋وایییی یه عالمه خندیدم واقعا داخل هر پارتی مرتضی باشه انگار فیلم طنز داری میبینی یه عالمه میخندی تازه از فیلم طنزم خنده دار تری مرتضی 🤣❤️💋
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مرتضی بی رقیبه😂
۳ ماه پیشما
00عالی🤣😂
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
😅💚
۳ ماه پیشاسرا
10تودماغ فرهادگرده توچای پدرشیره ببین این برای رضامعین چی میذاره😁😁😁🙏💞
۳ ماه پیشترانه
10وای فتح مصر عالی بود😂😂چطوری اینا به ذهنت میرسه آخه موری جذاب😂یعنی فقط آزاده میتونه این همه کاراکتر برای یه رمان بسازه که باهم فرق داشته باشن و توی یه صحنه همه رو میزاره کنار هم به همه نقش میده👏👏
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
😍😍😍😍خیلی ممنونم ازت عزیزم خوشحالم دوسشون داری 😎
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
همه رو داره با خودش میکشه پایین😂
۳ ماه پیشآمینا
00بیچاره ستاره چه حسابی برد.من فکر نکنم سهیل اینقدر حساس باشه که ستاره میترسه🤣
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
منم نمیدونم شناخت ندارم زیاد😅
۳ ماه پیشپرنیا
00خدالعنتت کنه مرتضی هم آدمو حرص میدی هم انقدبانمکی آدم نمیدوته چیکار کنه،من موندم چرا اینا ک دارن باهاش بحث میکنن ازحرفاش خندشون نمیگیره😂😂😂 همه روی خرابه های دماغ تو عاشق شدن خدایی
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
فقط نکتهای که گفتی😂اونا از دستش فقط حرص میخورن🤣
۳ ماه پیشمریم گلی
10آخه این چه کاری بود تو کردی اونم با عطا ،بیچاره گلشن تا کی باید از دست شیرین عقل بودن مرتضی بکشه ،توی این رمان فقط سهیل عاشق نشده بود که اونم دست به کار شد ممنونم
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
گلشن واقعا از دست مرتضی خیلی عذاب میکشه💔
۳ ماه پیشمنیر
10وای وای از دست این مرتضی 🤣🤣
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
😂😂😂
۳ ماه پیشآمینا
10وای مرتضی ایناروس رو از کجات آوردی. برگشته میگه میخواد مصر رو فتح کنه ای تو روحت 🤣🤣وای آزاده اینوازهتل دربیار فقط مونده شرف مظفری هارو ببره.یعنی فرهاد بفهمه یه اوضاعِ عطا بفهمه حلوای فرهاد رو خوردیم
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
باور کن هیچی دست من نیست... کاری از دست من برنمیاد😅
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
عطا اگه بفهمه این سری دیگه واقعا با کمربند به جون فرهاد میافته
۳ ماه پیشPrya
10وای از مرتضیی واای من نمیدونم به حرفاش بخندم یا واقعا حرص بخورم..ایناروس اخه!!فتح مصر!!😂😂😂😂
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
فاتح مصر فقط سهیل! کمبوجیه اداشو درمیاره
۳ ماه پیشنسترن
10وای خدای من🥴 اصن دوس نداشتم دوباره مرتضی معتاد بشه،وای! عطا !چایی! شیره ی تریاک 😬لعنت بر تو ای مهر پاکیزه
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مهر پاکیزه فقط ادعا داره😂راستش رو بخوای خودمم نمیدونم دوباره اعتیادش برگشته یا فقط یه ذره با خودش داشته😅
۳ ماه پیشZahra
۲۵ ساله 10فقط من یادم رفته مرتضی کجا قضیه رضا وستاره رو فهمید ????🤔
۳ ماه پیشترانه
00اون پارتی که فریال میخواست مزون رو عوض کنه مرتضی اومد کمکش که رضاوستاره رو دید باهم هستن دعوا کرد که دماغ من شما رو هم عاشق کرد؟؟؟😂یادم نمیاد پارت چند بود
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مرتضی پارت ۸۷ متوجه شد😍💚
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مرتضی پارت ۸۷ متوجه شد😍💚
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مرتضی پارت ۸۷ متوجه این موضوع شد😍💚
۳ ماه پیش
ایلما
10وای مرتضی دهنت سرویس 🤣🤣ایناروس و فتح مصر عجب تیکه های میندازه از همشونم اتو داره تحت هرشرایطی کم نمیاره