پیانولا به قلم مرجان فریدی
پارت هفتاد و دوم :
شاید ثانیهها از عمد کش میآمدند تا زمان بیشتری برای وداع داشته باشیم.
شاید دقایق می گریستند و عقربهها شیون میکردند، شاید ثانیهها به تقدیر شومم لعنت میفرستادند.
هنوز هم میتوانستم سوزش سر زانوهایم را حس کنم.
لرزش عصبی دستانم را.
خون راه گرفته از دهانم را.
صدای لرزان خانبابایی که به سمتش دوید، میکائیلی که کمی آنطرفتر از من خشک شده ایستاده بود و سایهاش ب
مطالعهی این پارت کمتر از ۸ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۶۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
پرنیان
110حابیل لحظه ی آخر یادش افتاد بایدچیزی که برادرش میخواست رو بهش بده چرا دست گذاشت رو چیزی که میکائیل میخواست دیدید میکائیل دوباره کش رو ازش گرفت :) ولی چرا بهش میگه بعد یکسال برو مگه دوسش نداره ؟ 🥲
۲ هفته پیشayla
10آخه میکاییل نمی توانسته کسیو لمس کنه یا با مسی ارتباط برقرار کنه پس حابیلم به خزان نزدیک شده و الان میکاییل چون حابیلو خیلی دوست داشته شاید نمیخواد به داداشش خیانت کنه و خزان هنوز ناموسه حابیله...
۷ روز پیشayla
00مرجااانننن چرا آخه خببب😭😭😭😭😭
۷ روز پیشReyhaneh
20فقط اونجا که حابیل گفت به اونم خیانت کردم:)
۱ هفته پیشmia
10واایی.چقد سوزناک.انتظار این عشق خالصانه و معصومانه رو از میکی نداشت.وای وای وای😭😭
۱ هفته پیشفرشته
۱۷ ساله 70باورم نمیشه میکائیل رو انقد عاشق نوشته باشی مرجان!خیلی خوبه این پسر!جوری ک کش مورو هنوزم داره&..;&..;&..;
۲ هفته پیشSetayesh
00الهی پسر😭
۲ هفته پیشH
00عالی
۲ هفته پیشاسرا
30بیچاره قلبی که عاشق باشه🙏
۲ هفته پیشNajva
30چقدر زیبا بود هرچی بگم کم گفتم.💐💕
۲ هفته پیشMobina
40واییی میکائیل چطور میتونه انقددد خوب باشهههه
۲ هفته پیشفریبا
100میکائیل نکن تروخدا من گفتم الان دیگه روزای خوب تو راهه تو که حرف از رفتن میزنی
۲ هفته پیشنگیس
140وای از تویی که مال همه میشدی جز من:)))))))
۲ هفته پیشلیلی
60چقد این دوتا بچه درد کشیدن باهم💔😭 بمیرم برای میکائیل که این همه سال سعی میکرده عشقشو دفن کنه
۲ هفته پیشمهدیه
00وای خدا خیلی قشنگ بود منم داشتم باهاشون گریه میکردم چه دردی کشیدن
۲ هفته پیش
Yildiz
40با اینکه حابیل خیلی خزان و دوست داشت ولی باز هم در حق برادرش بی انصافی کرد میکائیل میکائیل الان بهش حق میدم که اینهمه سرد و خشن باشه😭💔 فقط اونجه که میگه مال هرکی شدی جز من😢💔